عطر رازقی

گهگاهی

عطر رازقی

گهگاهی

گفته بودم ...

 

گفته بودم که  اینجا مینویسم ...

گفته بودم  اینجا میشه یه ماُمن برای دلم .... برای دردهای دلم ...

شاید بتونم فراموش کنم ...

شاید بتونم از نو شروع کنم ...

که دوباره دل ببندم ....

که ببینم ...

که بشنوم ...

که دوباره اعتماد کنم ....

 این دل بی صاحب همونجور که دیر پا بند میشه دیرم از یاد میبره ...

من هنوز ... بعد این همه روز با تو زندگی میکنم ....

با بی اعتمادی مطلق به همه آنها که میگویند دوستم دارند ...

 

 

امروز یه عالمه از کله سحر دویدم اینور اونور . اول همه یه کلاس نیمچه خصوصی که انصافا خیلی بهتر از چیزی که فکر میکردم از آب در اومد... بعد یه سر محل کار کذایی (‌البته انصافا خیلی هم کذایی نیستا !‌ولی حالا .... )‌ بعد یه کم دوست و رفیق بازی. آخرشم مثه جنازه اومدم خونه!‌

الانم دارم ومیرم... میرم یه کم لالا... زود میام ...

فقط اومدم که بگم هستم !‌‌

راستی!!!‌به کی اومدم بگم؟!؟!؟!؟!؟!‌;)